سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سبک جدیدی از زندگی

سبک جدیدی از زندگی

هوالعزیز

سرآغاز گفتار قسمت سوم

کودک درونم باز می پرسد. پس.....

3-    ماچه؟ کجابوده ایم؟ چگونه بدین جا رسیدیم؟

می گویم،اما قصه ما،زیباترین جای قصه اینجاست. روزی که آب و آفتاب

خاک و باد، دست به دست هم دادند تا دانه ای جوانه ای بزند زندگی ما در

این دنیا شروع  شد.

ریشه با شعوری به دیرینه تولد دانه، سرحال و سرزنده، آب و مواد غذایی

خاک را می بلعد تا جوانه این صفحه از تاریخ هم نمیرد وهم بروید و بروید.

لایه های تاریک خاک را با دانشی برگرفته از مادر طبیعت، پس می زند یا

دور می زند تا سر از خاک برآورد. اینجا آفتاب به یاری خاک و آب می آید

تا او را به کمال مطلوبش برساند و او از پیش می داند که چه باید بشود،

سیب یا گندم، هیچ گاه هم اشتباه نمی کند.

برجاذبه زمین پیروز می شود. با حرکت اسموزی، غذا را به شاخه ها و

ساقه ها و میوه های درخت می رساند. پیشاپیش می داند که تا چه اندازه

بالا ببرد که دورترین میوه تازه رسته از زندان خامی هم خوراکش را

بخورد و سرریز هم نداشته باشد. یعنی یک سیستم منظم پیشرفته و حساب

شده آب رسانی.

این شعور مرموز به او می آموزد که به چه سان خواب خود را با فصول

منظم سال تنظیم کند و ازاین چیزها که تو در پیشینه خود به یاد نمی آوری،

حال در این بین:

خوشه گندم به زمین می افتد می میرد و دوباره به همان گردونه قبلی در

خاک باز می گردد.

خوشه دیگری را می چینند و رنگی می زنند و آذین کلبه نو عروسی

می کنند و می ماند تا دوباره به گردونه برگردد.

خوشه سوم ... بماند.

اما آخرین خوشه را گوسفندی می خورد، در دستگاه گوارش او بدل به

خون می شود. به سلولهای او می رسد.می بینی چگونه شعوری که غیر

ازتغذیه و رشد در گیاه چیزی نمی دانست، اینک چگونه از استاد خود

طبیعت ، حرکت و احساس را هم تولید می کند و موجود تازه ای می سازد

به نام، حیوان.

گوسفندی می میرد،درخاک می شود ومی پوسد تا دوباره به گردونه برگردد و...

گوسفند بعدی را گرگی می درد، می خورد و می ماند تا بمیرد و به خاک

برگردد و دوباره ....

گوسفند سوم ... بماند.

اما آخرین گوسفند را درکشتارگاههای صنعتی می کشند و تکه تکه می کنند

و در فروشگاه های پروتئین می فروشند، پدر من می خرد، می پزد و

می خورد،در دستگاه گوارش بدن او تبدیل به مواد غذایی تجزیه شده و در آخر

خون می شود، هر ذره ای از این خون به سمت و سویی می رود و یکی دوتاهم

در دستگاه تناسلی او بدل به اسپرماتوزوئید شده، در شب شیفتگی به دستور

هورمونهای ترشح شده ازغدد داخلی، در رحم مادر من میهمان او می شود و

من بازهم بالاتر می آیم و این گویا دومین منزلی است که من به یاد نمی آورم.

نطفه که بیست میلیون آن بر سر سوزنی جای می گیرد، به تصاعد هندسی

لختی خون شده، گوشتی شده و ظرف چهارماه با شعوری غیر قابل تصور

تبدیل به جنبن می گردد که تا این جا بلداست،تغذیه، احساس، رشد و حرکت

را همچون قبل دوباره سازی کند. اینک ...

جنینی تا همین جا می آید، می ماند و می میرد تا دوباره به گردونه خاک

برگردد و تکرار شود.

جنین دیگری تا بدین جا می آید، ناقص می ماند و ناقص به دنیا می آید.

ولی فقط زندگی گیاهی حیوانی دارد.

جنین سوم ... بماند.

اما آخرین جنین کامل تر می شود تا حدی که شعور تو درتوی طبیعت،

مجموعه ای در او بوجود می آورد به نام مغز با پیچیدگی های جسم

صنوبری که می تواند بی اندیشد، بفهمد، کشف کند، بسازد، انتخاب کند

و ... یعنی آدمی.

آری، اینچنین آمده ایم و اکنون اینجاییم.

 

 

                                                       ( ادامه دارد)



Weblog Themes By Pichak

لینک های مفید

درباره وبلاگ


محمد رهگذر
این وبلاگ به توصیه استاد عزیز دکتر سید علی اکبر هاشمی جهت استفاده دوستان از نوشته های و تحقیقات ایشان بنا گردید.

بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 155016