پیشگفتار قسمت سوم
هوالحق
تا خدا هست زندگی با ید کرد
به قول " مایستر اکهارت " فیلسوف ژرف اندیش سده سیزدهم:
اگر می خواهید به درون صدف برسید، باید صدف را بشکنید و اگر می خواهید
مغزرا بشناسید باید پوسته را بشکافید و بنگرید و در این بین، دلیلی برای ترسیدن
وجود ندارد، همیشه به خود بگویید انسان برای شکست ساخته نشده است. انسان
می تواند نابود شود، اما شکست نمی خورد.
شما عزیزان تا بدین جا، سخن مارا دانستید. اما در مرحله اندیشه، گمان می کنید منظور حقیقی چه بوده
وگفتار ما با نظریات کدام یک از صاحب نظران در مورد فرسایش امرقدسی سازگار است یا اینکه اصلا
خود حرف تازه ای است؟
قضاوت با شماست.
اگر از تمام نظرات مطرح شده در مورد فرسایش امرقدسی فاکتور بگیریم، عملا شاهد خواهیم بود که از
این واژه ، تنها دو تلقی در ذهن صاحبان آن نقش بسته:
الف: عرفی شدن به معنی دنیاوی شدن است
یعنی مفاهیم و مقولات دینی از ساحه قدسی خارج شده و درساحه دنیوی وارد شوند. حال اگر ورود
این مقولات در حوزه:
1- مفاهیم و گزاره های معطوف به امور حقیقی باشد، مثل خوب بودن راستگویی و بد بودن دروغ،
می شود مفاهیم عقلانی.
2- امور هنجاری و اعتباری مثل دستگاههای حقوقی و قضایی و سیاسی باشد، مثل خوب بودن
خرید و فروش و بد بودن ربا، می شود مفاهیم عقلایی.
حال امور عقلایی چه اموری است؟
1- اموری که ترک یا اتیان آن، مورد بدگویی یا ستایش خردمندان قرار گیرد.
2- اموری که خوبی یا بدی آن، توسط جمع خردمندان بعنوان گروه مرجع مشخص گردد.
در این جا سوال بعدی ایجاد می شود که این خردمندان چه کسانی هستند و چگونه انتخاب می شوند؟
1- راه اول بصورت دموکراسی مستقیم است، یعنی تمام مردم جزو خردمندان شمرده شده و قادر به تشخیص مصالح و مفاسد آنی و آتی خود باشند.
2- راه دوم به صورت مجالس قانون گذاری و سیستم حزبی و پارلمانی است، با حضور
شایستگان کارشناس به عنوان نمایندگان مردم خردمندان شهر یا عقلیه قوم خوانده شده، مکانیزمی برای استخراج عرف عقلا می باشند.
ب: معنی دوم عرفی شدن عبارت است از جداسازی ساختاری میان تشکیلات سیاسی و نهاد دین
که در این معنی، دولت به عنوان جمع خردمندترین کارشناسان، امور شهروندان را بر مبنای مصالح و مفاسد ملی، به اسم مهمترین گروه مرجع، رتق و فتق می کند.
این بود دو مفهومی که از نظرات مطرح در عرفی شدن و در نتیجه فرسایش امر قدسی
می توان تصور کرد.
( ادامه دارد)