سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سبک جدیدی از زندگی

پیشگفتار

هوالرئوف

   با سلام  و عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت دخت گرامی

نبی اکرم حضرت فاطمه (س) خدمت اقا صاحب الزمان (عج) و

 شما دوستان گرامی امیدوارم که دراین ایام  توفیق خدمت گذاری

 ونوکری این خاندان نصیب و روزی همه عاشقان و دوستداران

اهل بیت قرار گیرد.   

اما با تمام این تفصیلات.....

هم چنان یک سوالی باقی است و آن این است که اگر براستی این سنت که

می تواند حلقه گمشده پیوند صنعت و طبیعت باشد، چرا ادیان مطرح و مدعی

دنیا در قرون متمادی گذشته، نتوانسته اند جوامعی پیشرفته و در عین حال

ارزشی ارائه دهند؟

جوامعی که....

تمام مردمش در سطح رفاه زندگی کنند.

محیط مناسب کار جهت تحصیل مال برای همه وجود داشته باشد.

تغذیه مناسب مخصوص طبقه خاصی از جامعه نباشد و همه در بهداشت

تغذیه به سر برند.

فرصت موجه و معقول جهت تفریح و سیاحت برای تمام اقشار جامعه

ممکن و موجود باشد.

امنیت عمومی بدون فشار بر ردیف های بودجه ای خانواده ای بر همه

طبقات اجتماع سایه افکند.

حکومت ارزشهای معنوی همچون راستی، درستی، صفا و صمیمیت روح

و جان کالبد مادی جامعه باشد.

چرا ادیان مطرح ، نتوانسته اند چنین جامعه ای ارائه کنند؟

آیا اشکال در شخصیت بزرگان و پیامبران گذشته بوده است؟

آیا مشکل، نقصان پیام ادیان است؟

یا این که در فهم کلام آنها، ایراد وجود دارد؟

کدام یک از این سه نظر مطرح شده توسط صاحب نظران صحیح است؟

اعتقاد بنده بر این است که وقتی شخصیتی هایی همچون لائوتسه، کنفوسیوس،

بودا، زرتشت، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) را بر روی میز تشریح

روان شناسی خود قرار می دهم، با انسانهایی روبرو می شوم که نه تنها

دارای هیچ کدام از بیماری های روحی مدعیان این تردید مثل پارانویا و

 توهم نبوده اند که کامل ترین مدل سلامت را برای بشر زمانشان به ارمغان

آورده اند.

و هرگاه نظرتشان را از دریچه جامعه شناسی نوین می نگرم، کاربردی ترین

قوانین و قواعد زندگی را در یک سبک مناسب و متناسب با زمان خودشان،

مشاهده می کنم.

از زاویه حکمت و فلسفه هم گذشته از این که همگی داعیه داران بزرگ زمان

و زمین خود بوده اند، دارای چهار چوب فکری کاملا مشابه دراصول ارزش های

نظری هستند و اگر هم در این زمان بین مکاتبشان تفاوت هایی دیده می شود،

همگی از فهم ناقص کلام آنها به وسیله مفسرین بعدی ناشی شده، به گونه ای که

می توان به یقین ادعا کرد اگر تمام این بزرگواران را در شورایی برای حکومت

بر کره زمین جمع کنید، جهت احراز ریاست آن در مقابل یکدیگر تواضع می کنند.

در این جا پیشنهاد من به صاحب نظران مربوطه چنین است که:

اگر بتوانیم....

1- روح و معنایی که در ارشادات و اوامر انبیای ساری و جاری است، را بیابیم.

2- درآن معنی مشترک، ارزش های نظری و سیره عملی را تام و کامل بفهمیم.

3- با عرفی نمودن به روز ان، به صورت روشهای صحیح، تقدیم خواهندگان بکنیم.

به حقیقت کلام، شاهد زنده شدن مسیح در زمان خودمان خواهیم بود تا با دست

موسوی اش عصای بی جان بشر امروز را به توانایی ای که شایسته آن است،

رسانیده و بنده های سحر ساحران و دزدان فکر و اندیشه بشررا ببلعد و با کتاب

آسمانی در دستانش محمدوار انسان را به اوج معراج تفکر و زندگی برساند.

 

 

 

                                                       ( ادامه دارد)



پیشگفتار

هوالقادر

سروانتس: تنها آنچه را که هستید، دوست نداشته باشید.

      بلکه به آن چه که می توانید بشوید، عشق بورزید.

پیشگفتار:

در مقدمه بر آن شدیم.....

تا از طریق گفتار و کردارشایستگان تاریخ دین، راه شایسته تر شدن را بیاموزیم

وبتوانیم بین طبیعت و صنعت، پیوندی مبارک بر قرار کرده و از نابسامانی ها و

 بیماریهای رایج روز، برهیم.

از این رواست که معتقدیم دین بی هیچ تردید، عالی ترین وسیله دفع غم و

ناراحتی های عصبی و از نیروهایی است که بشر به یاری آن زنده بوده و

 نداشتن آن، برابر است با مرگ و نابودی. به گونه ای که در بحث بیمارهای

عصبی و بیماران روان تنی، بیشترین آمار متعلق به کسانی است که پایبند به

دینی نبوده اند که بتواند از جهت سبک زندگی فکری و عملی به آنها بهترین

 مدل چگونه زیستن بدهد.

پرفسور یونگ از مشهورترین نظریه پردازان روان شناسی معاصر می گوید:

در ظرف سی سال گذشته از تمام ملل متمدن دنیا به من مراجعه کرده و من

صدها تن را معالجه نموده ام. در میان تمام بیمارانم که در نیمه دوم زندگی

بوده اند، کسی را نیافتم که سرانجام هر دو مشکلش یافتن یک دین نباشد و

با کمال اطمینان می توانم بگویم که بیماری و کسالت روحی آنها، این بود

که آموزه ها و دستورات دینی را از دست داده بودند و هیچ یک از آنها تا

لحظه ای که به دینی دلبسته نشدند، شفا و بهبودی نیافتند.

لذا اگر به پیشینه روان شناسی و دیرینه دین، نظری بیاندازیم، تاریخی به

قدمت انسان، در ان میابیم که از گذشته تا کنون به اساس تعامل های اجتماعی

انسان، هم شکل ظاهری و هم محتوای معنوی بخشیده است نحوه نگرش

ما به خویشتن خویش و اعتقاد ما نسبت به جهان بیرون و انسانهای پیرامون مان.

حقانیت این سخن تا به حدی محرز است که نه تنها صاحب نظران علوم انسانی،

بلکه بزرگان علوم طبیعی و پزشکی هم بدان اذعان و اقرار نموده اند.

الکسیس کارل، پزشک و فیزیولوژیست معروف انگلیسی در این زمینه می گوید:

قوی ترین قدرتی که ممکن است انسان برای خود افشایی و برون ریزی تولید

کند، نیروی دین است که مانند جاذبه زمین وجودش، حقیقی و قابل لمس است.

من در زندگی پزشکی ام با کسانی روبرو شدم که هیچ یک از موارد مداوا

 برایشان موثر نبود و هیچ دارویی روی بیماری آنان اثر نمی گذاشت، اما

به یاری ایمان به فضل خداوند نجات می یافتند. فایده مهم این اعمال این است

که انسان می تواند به یاری آنها نیروی کم و ناچیز وجود خود را با توسل به

نیروی شگرف و عظیم الهی توسعه و قدرت دهد. هنگامی که به نیایش به

درگاه خداوند متعال متوسل می شویم، در واقع خود را به نیروی بی پایانی

متصل و مربوط می سازیم که تمام کاینات را می گرداند. ما از آن نیرو تمنا

می کنیم که مقداری از خود را صرف نیازهای ما کند.

اگر هر انسانی شیوه زندگی نظری و عملکردی بزرگان دین را در روزمره گی

زندگی خود پیاده کند که مسلم ترین دلیل حقانیتشان این است که بیش از هر

حکیم و فیلسوف و پیش از هر سیاستمداری توانسته اند در قلوب میلیاردها انسان

جا باز کنند، آرام آرام تمام جهان هستی رو به سازش و آرامش خواهد رفت،

اما نکته مهم این است که:

از کجا باید شروع کرد؟

از دنیا با این همه وسعت و گستردگی؟

نه ..... از سرزمینی که بهتر از همه جا می شناشم، کشورم

اما سرزمین من بسیار پهناور است. پس بهتر است از شهرم آغاز کنم

اما آن نیز وسیع است ... بهتر است از خیابانم ... از خانه ام ... از خانواده ام

نه ... از خودم شروع خواهم کرد.

آری این حقیقت مشترک بین تمامی ادیان آسمانی است که نقطه آغازین

سعادت و شقاوت جهان هستی یک یک افراد بشر است. پس اگر تک تک

ما دارای سبکی نوین از زندگی پیشرفت شویم، در آینده ای نه چندان دوردر

قرن سه هزار، شاهد زمینی بدون مرز با ارتباطی آرمانی خواهیم شد. چنین

سبکی باید از یک سو پا به پای صنعت و تکنولوژی جهت تامین رفاه و

آسایش زندگی و از سوی دیگر منطبق با طبیعت برای تضمین آرامش

آن پویا باشد. 

                                                       ( ادامه دارد)




مقدمه

هوالعزیز

فرارسیدن اربعین حسینی را خدمت آقا صاحب الزمان(عج)

و تمام دوستان گرامی تسلیت عرض می نمایم.

 

هر انسانی را می نگرید، حتی آنها که از ستون های مال، مقام و دانش بالا

می روند و احساس بزرگی و آسایش می کنند، از آرامش معنوی تهی اند. چرا

که گمان می کنند و چه درست گمانی است که آنچه باید باشند و توانش را دارند،

نبوده و هیچکدام از آنچه بدست آورده اند راضی نیستند.

بله، زندگی راهی است که باید به گونه ای آراسته شود تا آن من متعالی را از

منی که اکنون خام است، برهاند و دیگر کسی نفسش تنگی نکند، آرام ببیند، آرام

بماند و آرام بسان آخرین ریتم های پیانو، خواب های طلایی بمیرد و این مردن،

شروع تولدی دیگر، و بالاتر باشد. ولی آنچه در بین این راه مهم ترین مساله است،

همان پیله هاست. آن پیله ها چیست؟

آری ...! سبک زندگی ای هدفمند است به سوی آنچه ترسیم شده، اما آن کدامین

پیله است که کرم من اکنون را، به آنچه شایسته و بایسته بودنش است، بدل کند.

گویا بهتر است اینجا از مادر طبیعت روی گردانده و پای درس بزرگ معلم

بشریت، تاریخ، بنشینیم و جواب این سوال را از او جویا شویم. چرا که یافتن

چنین سبکی از زندگی بسیار مشکل است. مگر بررسی سیر تاریخ آنهایی که

آسمانها را در نور دیده و به زمین باز بازگشته اند، آنهایی که در گذران گذشته

زمان، پیشتر ازمردم دور و برشان، صاحبان تکنولوژی، سوپر تکنولوژی و

های تکنولوژی شده اند، یعنی تسخیرطبیعت مریی، نامریی و ماورای طبیعت.

عجیب است مردان بزرگی در گذشته نه چندان دور، شواهدی زنده ترازتمامی

فسیلها و سنگواره ها بجا گذاشته اند که گویای تسلط آنها بر فیزیک و متافیزیک

بوده است، همچون تصرف در زمان و مکان، اژدها نمودن عصای بیجان،

زنده نمودن مردگان و به چشم برهم زدنی عروج زمین به آسمان.

لائوتسه، کنفوسیوس، بودا، زرتست، موسی(ع)، عیسی (ع) و محمد (ص)،

افتخارات بشرند که سبک زندگی بر گرفته از حیات آنها، ما را به آنچه باید

باشیم، راهنمایی می کند. بیایید بیابیم آنها اگر امروز بودند، چگونه می زیستند.

تفسیر آنها از زندگی، تغییر ما در حیطه دانستن، دیدن و چشیدن حیات به

دنبال خواهد داشت. اگر همه در یک خانه جمع شوند، جدالی با هم نخواهند

داشت. چون ارزشهایشان یکی و روشهایشان هم گرچه متفاوت است، اما

قابل جمع و تکمیل است. چرا که اقتضای زمان و مکان و بلوغ بشر در

فهم آن، تفاوت ظاهری را بوجود آورده است.

باید بیابیم دین هایی که در زمان خودشان آدمی را به سوی هر آنچه معقول

بوده، میخواندند تا عاقل شود، اگر امروز با هم جمع آیند، به چه سویی فرا

می خوانند!

...... پیله ای که این شاه پرهها به ما توانمندان در خامی نشسته می آموزند،

چیست؟

پیله ای که پروانه نهفته و خفته در درونمان را شکفته می کند، کدام است؟

زندانی که دیوارهای باید و نباید عقلانی اش، مارا به آزادی حتی از خود

می خواند، کجاست؟

زندانی به تمام معنی متفاوت، یعنی بخلاف ظاهر مستبدش، نرم و مهربان و

خیر خواه چگونه است؟

در این رساله ما بر آن شده ایم که توصیه های بزرگوارانه شاهان پرواز دیروز

را به روز در آوریم و در شیوه زندگی فردی و اجتماعی، پیشکش تشنگان

آزادی زندانهای طبیعی و خود ساخته نماییم. لذا از تمامی بزرگوارانی که

لذتی از تجربه های روش مند آزادی چشیده اند، عاجزانه استدعا دارم که

خردمندانه بربنده خرده گیرند و در تکمیل این رساله، یاری ام نمایند. باشد

حلقه گمشده زنجیر صنعت و طبیعت را در سنت بتوانیم باز جسته و از

گم گشتگی و حیرت بشریت امروز، اندکی بکاهیم.

                                              

                                                       ( ادامه دارد)



مقدمه

هوالرئوف

با سلام  و عرض تسلیت به مناسبت ماه محرم حسینی خدمت

اقا صاحب الزمان (عج) و شما دوستان گرامی امیدوارم که در

این ماه توفیق خدمت گذاری و نوکری این خاندان نصیب و روزی

همه عاشقان و دوستداران اهل بیت قرار گیرد وبا توکل و عنایت

خداوند منان جلد دوم کتاب سبک جدیدی از زندگی را جهت بهبود و

 رشد و شناخت بیشتر از وجود خودمان شروع می کنیم باشد که

بتوانیم بهره کافی از این مطالب ببریم.

تیلارد شارن ( Teilhard de chardin):

برای آنان که می دانند چگونه بنگرند، هیچ چیز این دنیا نازیبا نیست،

بلکه همه چیز زیبا و مقدس است.

مقدمه

بچه تر بودم که ....

مادر طبیعت در گوشم قصه ای زمزمه می کرد و برایم می خواند.

وقتی تمام کرمهای قصه از ستون خود ساخته انباشته از سبقت بالا می رفتند

تا حقیقت نا شناخته پشت ابر را بدانند، یکی از ستون هنر، دیگری علم،

آن یکی فلسفه و یکی دیگر عرفان .....

در همان هنگام، کرم زرد رنگ کوچکی دلباخته در عشق خاکی با شاه پره ای

آشنا می شود و از درونش به دورش پیله می تند. این در حالی بود که محبوب

دلبرش، از یکی از همان ستونها بالا می رفت و به کرم قصه ما توجهی نمی کرد.

او گرچه کرمی بیش نبود و از زندگی جز لولیدن در میان دیگر کرمها و

 خوردن برگی و تناسل، چیزی نمی دانست اما در خود احساس می کرد که

می تواند چیزی بیش از اینها باشد. چون هر کدام، گر چه نیازی را از او

رفع می کرد. اما نمی توانست معنی قابل توجهی برای زندگی اش باشد.

آری او کرم ابریشم بود. او می توانست ..... پروانه باشد.

گرچه نفسش در پیله می گرفت،اما پا و پرش را که می دید در می آید،

می دانست ......

فردا باز هم می تواند بخورد اما بهتر و بیشتر،

باز هم عشقبازی کند اما آگاهانه تر

همچون گذشته زندگی کند، اما نه با لولیدن بلکه با پریدن.

گل ها ببیند، شهدها را بنوشد و با زیبایی های ابرهای نادانی، زودتروشفاف تراز

کرم های ستون ها، اهل دانستن و دیدن و چشیدن شود و با تمام وجود بگوید:

خدایا! این جا همان بهشت است اما روی زمین همه چیز زیباست. حتی رنج ها.

اما کرم ها نمی بینند.

در این زندگی پر از سیاحت و تجارت شاید شبی شمعی را زیارت کند و همه چیز

تمام شود.........

آری همه چیز به نوع دیگر شروع می شود. پروانه قصه ما که از همان کودکی

در دل، عشق خورشید را می پروراند و اینک پس از رهیدن از خامی و رسیدن به

پختگی، بالغ شده هر چه بالاتر می پرد، دوری خودش را از خورشید بیشترحس

می کند.

اما امشب نا امید از رسیدن به وصال آنچه می توانست تمام معنی زندگی اش

باشد، با شمعی روبروست که گرما و نورش به شکل خورشید است. لا اقل

هرکسی را به قد و قواره پروانه ما هوای خورشید می کند.

همه چیز می توانست خوب و آرام و زیبا همچو گذشته باقی بماند، اما با آمدن

این شب، لذتی بیش از گذشته را فراسوی روی او قرار داده که او را به خودش

می خواند.

تا بدین جا از تمامی حبس ها گذشته بود و زندگی ای بهتر و آزادتر نصیبش شده

بود، اما آنچه اینجا می بیند او را فرا می خواند که از خودیت خویش نیزبرهد

و درعشق نور و گرمای شمع، از بی خودی خود لذت برد.آری امشب تمام

می شود و از پروانه قصه ما هم اثری به جز خطی در اشکهای شمع بجا

نمی ماند که:

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

                                                    خام بودم، پخته شدم، سوختم

از آن زمان کودکی تاکنون، زبان حال کودک درون همه ما هم این بوده که:

روزها حرف من این است و همه شب سخنم

                                             که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

                                                 به کجا می روم آخرننمائی وطنم

 

                                                       ( ادامه دارد)



Weblog Themes By Pichak

<< مطالب جدیدتر ........

لینک های مفید

درباره وبلاگ


محمد رهگذر
این وبلاگ به توصیه استاد عزیز دکتر سید علی اکبر هاشمی جهت استفاده دوستان از نوشته های و تحقیقات ایشان بنا گردید.

بازدید امروز: 50
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 157468